سرشادی کوچه ها پس از بارانم
یک خاطره از زیارت یارانم
در حادثه های پیش رو با قدرت
همراه تمام مردم ایرانم
- ۱ نظر
- ۰۴ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۲۳
سرشادی کوچه ها پس از بارانم
یک خاطره از زیارت یارانم
در حادثه های پیش رو با قدرت
همراه تمام مردم ایرانم
یک شغال چموش و بدکاره
شده پیدا کنار خانه ی من
همه عمرش ندیده بود او گرگ
در دلش کرد قصد لانه ی من
تا که چشمش بمن ، مرا او دید
عرض خدمت بمن نموده شدید
یک سلام بلندو تعظیمی
پاچه خواریِ عاجزانه ی من
برده ام زیر ذرّه بین اورا
دیده ام بد نه ، بدترین او را
مطمئن از خرابی فکرش
نیّتش بود آشیانه ی من
سر راهش نهاده ام یک دام
ظاهری داشت از خوراک و طعام
آمد آنجا که لقمه بردارد
رفت در دام ماهرانه ی من
متوسّل به حیله شد آرام
که مرا با کلک نماید خام
چون کتک خورد مطّلع شد از
اسم و آوازه و کرانه ی من.
#کوتوال_خندان
#انجمن_ادبی_کوتوال
پسِ ذهنم خیالِ تو دفتر
ورقی میزدم که تا شاید
مطلبی ،نکته ای وَ خاطره ای
از تو در سطرهای آن دیدم
بهمین صورتی که میگویم
تو محقّق شدی وَ من با تو
رویِ میزی کنار یک کافه
قهوه ای خورده ام وَ خندیدم
خنده ها بود و لذّتِ دیدار
وَ سفر با تو لابلای سطور
هی ورق پشت هم وَ شد تکرار
مثل عابر به باغ چرخیدم
شب شد آنجا هوای سردی بود
تو پناهنده ی به آغوشم
وَ من و یک قلم وَ صفحه ی تو
می نوشتم که عشق ورزیدم
زده ای تو بهم خیالم را
بالِ پرواز من شکست آنجا
نیمه شب بودو من شدم بیدار
خواب آغوش یار می دیدم.
احمد یزدانی