تمام هیکلش لب شد و منهم
برای بوسه لشکرها کشیدم
زدم بر قلعه ی زیبای لب ها
شدم وارد و تا گنجش رسیدم.
- ۰ نظر
- ۲۶ مهر ۹۸ ، ۰۱:۱۶
تمام هیکلش لب شد و منهم
برای بوسه لشکرها کشیدم
زدم بر قلعه ی زیبای لب ها
شدم وارد و تا گنجش رسیدم.
بندی تن شده ام محبسِ من شد جانم
آرزومند فراری شدن از زندانم
بُعد دیوار شد هر جزء وجودم در چشم
قفل دل را بگشا ، لطف کن ای جانانم
ببر از قالب تن تا به جهان دگرت
با نگاه تو خوشم حضرت حق ، یزدانم
بجز از مهر تو هیچم نبود امّیدی
با امید تو شود سختی ره آسانم
این دو روزی که در این دامگهت افتادم
بوده کفران و گناه دگران تاوانم
سوختم ، شعله کشیدم و شدم خاکستر
بده دستور به بادی که کند ویرانم
ببرد هرطرفی ذرّه جسمم با خود
بشوم خاک ره کشور خود ، ایرانم .
.