اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

گونِگونی از حکمت خالق ، ، در تضارب بشر شود بالغ

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۲۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • احمد یزدانی

زد تلنگر را کرونا ؟ حالتان جا آمده؟

دید منفی رفت و جایش دید زیبا آمده؟

شد عزیز آن رفت و آمدها ؟ سفرهای قدیم؟

ناسپاسی مُرد و شکر از آن به دنیا آمده؟

ارزش نزدیک هم بودن شد اکنون آشکار؟

یاد باغ و چشمه ی پائین و بالا آمده ؟

خنده های باصدا و شب نشینی ها چطور؟

یادی از همسایه ها و لطف آنها آمده ؟

قیمتی شد در کنار هم و باهم زیستن؟

یاد ارزش های شاد و با مسمّا آمده؟

من که سیلی خوردم از دست کرونا سخت و بد،

چشم من شد باز و عقلم بر سرِ جا آمده

عمر من دارد بهای تازه ای در سال نو

عاشقی بار دگر در یادم حالا آمده ،

  • احمد یزدانی

کرونا گوش کن آمد بهاران

شد آتش بس از آن در خاک ایران

تو ناخوانده به ما وارد شدی ما

پذیرائی نموده از تو با جان

نثارت کرده ما بدها و بیراه

و نفرین را دسر بر آن فراوان

شد اکنون وقت رفتن موسم ترک

شب عید است و سرها در گریبان

قدم رنجه نمودی آمدی تو

شده پوشیده وضع نابسامان

بهانه شد که تا مانده به خانه

شود سختی بیرون رفتن آسان

تو اکنون هم بهانه هم کلاسی

شده ماسکت کراوات فقیران

سوپر ماسک دو فیلتر رنگ آبی

نشان ثروت است و پولداران

طلبکاری کجا جرات نماید

که حرفی آورد از خود به میدان؟

ز دست کارکردن رسته تنبل

تو هستی تنبلی را نور چشمان

تلاشت ثبت گینس گشته اکنون

همه در ذات خود گردیده زندان 

پذیرائی شدی ، برگرد و گمشو

نباش ایران دگر ناخوانده مهمان

سخن ها را شنیدی زشت و زیبا

برو در خانه ات ، در شهر ووهان

اگر لج کرده خواهی تا بمانی

شود ثابت که جاسوسی ز شیطان

سخن گفتن شود با تو عوض ، بعد

شود رو واکسنت ، این گوی و میدان ،

#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی