- ۰۳ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۵
نقّاش تو ، من شاعر
نقش از تو و از من دل
ای خالق من خواهم
مهرت شَوَدم شامل
با لطف نگاه خود
دورم کنی از مُهمِل
شعری بسرایم تا
باشد به عمل عامل
از حال وطن گفته
با حوصله و مجمل
شعری که در آن باشد
از عشق و خرد کامل
تا مانده به دوران ها
از خرمن من حاصل .
کرده ام من خاطرم را رفت و روب
یادم آمد وقت یک تنگ غروب
در دل پارکی من و تو خوش خیال
در زمستان بوده گرم از حال خوب
کرده از هر در سخن ها زمزمه
بوده آزاد و رها از واهمه
همره عشق و صفا تا دیروقت
در سکوت محض دور از همهمه
من برایت گفته از آینده ام
اینکه با عشق تو تنها زنده ام
تو برایم گفته ای از زندگی
گفته ای از عشق تو بالنده ام
کرده راحت وعده هامان را وفا
من بتو عاشق تو بر من مبتلا
سالها از پشت هم رفت و کنون
باغ ما سبز از وجود نوّه ها .
هر شنبه عهد خدا را وفا شود
دِین همه ز لطف الهی ادا شود
هرحاجتی که طلب شد ز هرکسی
با امر حضرت خالق روا شود .
یکشنبه روز یکی بودن و صفاست
هر جانبی که نگاهش کنی خداست
از او بخواه که بسویت نظر کند
درمان درد میکند از هرکه مبتلاست .
روز دوشنبه طلب میکنم که تا
از خالق جهان نشوی لحظه ای جدا
در روز و شب تو وَ او باهم و یکی
تو بندگی کنی وَ خدائی کند تو را .
روز سه شنبه ی تو غرق عشق و حال
آرام باشی و فارغ ز قیل و قال
در فکر و خاطر خوبان و راه حق
زندانی حقیقت و دوری ز هر جدال.
هر چارشنبه خبرهای خوب و تو
باهم رفیق هنرهای خوب و تو
باران شادمانی و تو زیر بارشش
باشد همیشه سفرهای خوب و تو.
در پنجشنبه خدا حافظ شما
پایان هفته و آرامش و صفا
ایجاد ارتباط و یاد گذشتگان ،
فکر سلامت و دوری ز غُصّه ها.
در جمعه راه عبادت گشوده باد
دل شاد و سینه رها از غم و عناد
آسودگی و رهائی و راحتی ،
سهم کسی که به حق کرده اعتماد .
روزگار است و هزاران حقّه دارد زیر سر
حقّه هایش می کند هستی ما را پر خطر
خوش بآن جانی که سر در کار خود دارد نهان
روزگارش را برد با فکر مثبت پشت سر .
شاعر بپذیر عاشقی خورشید است
چون چشمه رهاورد وی از امید است
هرکس که تمیز زندگی کرد یقین
در سینه روزگار خود جاوید است.
هر شنبه تو را شکرگزارم خالق
خوشحال چو گلهای بهارم خالق
از ظلم ستمگران مرا حفظم کن
تنها به شما امید دارم خالق .
جای محاکمه ی کرده های خود
جای محاسبه ی خورده های خود
کرده محاکمه دشمن و توطئه
خود رفته در قفس برده های خود .
یکشنبه سلام من به آدم بر نوح
بر مومن با صلابت همچون کوه
روزی که بنام نامی مولا هست
بالنده بفرما تو ز من خالق روح.
اقدام را نهاده بسوئی و خفته ایم
تاخیر میکنیم و موفّق نمیشویم
در دشمنی سرآمد دنیای خود شده
در جستجوی توطئه از سوی دشمنیم .
کربلا تا لحظه ی آخر زمان باریده خون
عرشیان از بهرِ عاشورائیان باریده خون
هر زمین کربُبَلا هر لحظه عاشورا در آن
نینوا در اربعین تا بیکران باریده خون
بی گمان از حرکت خوبان حقیقت زنده شد
از عطش های جگر سوز یلان باریده خون
بیوفائی صحنه گردان شد وفا بالش شکست
از جفای کوفیان افلاکیان باریده خون
شاخه های گل که پرپر شد میان قتلگاه
ابرها در اربعین از آسمان باریده خون
در نوشتن از مصیبت های اصحاب وفا
از قلم هم مثل چشم شاعران باریده خون
#احمد_یزدانی
بوده پنجشنبه قرار من و او
جان شیرین و بهار من و او
آرزویم طیّ هفته بوده تا
گشته آرامش نثار من و او .