اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

۱۵۴۰ مطلب توسط «احمد یزدانی» ثبت شده است

در حسرت نسیم سحرگه بهاریم

در آرزوی روی تو چشم انتظاریم

پایان گرفته قصّه ی بودن ندیدمت

از زندگی بدون حضورت فراریم

عمریست دیده به راه تو خسته جان

در جستجوی تو هر سو دوان روان

کی می‌شود که تو باشی کنار من

تنها نبوده من و خاطراتمان ؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۸
  • احمد یزدانی

رفت در آتش سیاوش پاکباز

سالم آمد از دل آتش فراز

داد کیکاووس سوری با غرور

از سیاوش تهمت سودابه دور

چارشنبه ماند از آن یادِگار

آتشی که کرده پاکی آشکار

هرکه ایرانی و در آن ریشه دار

جشن آتش در نهادش ماندگار

می شود با کوه آتش روبرو

تا که باقی ماند از او آبرو.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۴
  • احمد یزدانی


شادی نکنی به درد و غم باخته ای

بر خرمن هستی خودت تاخته ای

چون غنچه اگر به خنده واشد لب تو

گلدان گلی برای خود ساخته ای .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۰۱
  • احمد یزدانی

ای سردی دی ، طراوت فروردین

ایمان و نشاط سینه های غمگین

با دست بهار و رویش و سرسبزی

عصیانگری از بشر بفرما تمکین.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۴۴
  • احمد یزدانی

تنها و ترک خورده در خلوت زندانم

هر صبح سرآغازی در حسرت پایانم

من منتظرم شاید قاصد برسد از ره

تا او نرسد در خود سرگشته و حیرانم

تنهائی و طوفانی  طوفانی و تنهائی

این است تمام من آغازم و پایانم

گفتند بهار آمد در پشت در است اکنون

باور شده ای مسخم  دستی به گریبانم

محتاج بهارانم ، در حسرت بارانم

ای ابر نمی باری؟ یک عالمه طغیانم.۰

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۵۱
  • احمد یزدانی

این حوادث که شد از قرن گذشته آغاز

کرده است مشت ستمکاری شیطان را باز

روبروی ملل ظالم عالم مظلوم

کرده است سینه سپر تا که شد اکنون اعجاز

جنگ و خونریزی در خاک یمن مسکوت است

کرده با بال خبر مرده اکراین پرواز

جمله ای گفته نشد از غم افغانستان

یا ستمهای خبیثان نشسته به ریاض

ظاهراً ملّت عالم زده اند خود را خواب

این هماهنگی با خوی شیاطین چون راز

هرکجا منفعتی داشته با داد و هوار

کرده از آنچه که خود جرم شمردند اغماض

قرن حاضر به یقین عالمیان شوریده

بشریّت بشود سدّ گروه ناساز.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۴۳
  • احمد یزدانی

نفرین به قلب سنگی برباد رفتنی

نفرین به ظالم از یاد رفتنی

نفرین به فکر خیانت و ذات بد

نفرین به کینه و بیداد رفتنی


تعظیم در برابر انسان با گذشت

تعظیم خدمت جنگل و رود و دشت

نفرین به قامت شیطان روزگار

نفرین به ظلمت و انسان بی گذشت


نفرین به آدم بدکاره ی پلشت

نفرین به بد که بدی کرد و درگذشت

ساحل چه خوشکل و زیبا سروده است

دریا ربوده دل آب از سرش گذشت.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۴۱
  • احمد یزدانی

چشمه ای کوچک که هجرت کرد از کوی وجود

غرق در امّیدواری جان خود را زد به رود

 رفته است تا عمق دریا ، مقصدش بود و خوش است

گشته است دریا  همان رودی که کوچک می نمود.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۳۹
  • احمد یزدانی

در معبر عشق سازه باید بزنیم

یک کاخ بلند و تازه باید بزنیم

با خانه تکانی از غبار دل خود

دل را برهی که بازه باید بزنیم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۳۶
  • احمد یزدانی

آرزویم که تو خندان باشی

سبز چون جنگل گیلان باشی

در زمانی که خوشی کمیاب است

خوش و خرّم چو گلستان باشی.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۳۵
  • احمد یزدانی

چشمان به راه و دلم زیر پای تو

خالیست خانه بدون صفای تو

هستی تمام علّت هستی برای من

با من بمان که بمانم برای تو .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۳۳
  • احمد یزدانی

آسمان سرد و خرابیم حواست با ماست

آی عاشق که دلت با یخ و برف و سرماست

بیشمارند کسانی که بلرزند از آن

خرّم آن جان که برای دل سردی گرماست.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۰:۳۲
  • احمد یزدانی

سیزده آمده چشمان غمت تر  باشد

چون مبارک شده باشد به همه در باشد

کوه و در منتظر پای یکایک از ما

دشت و جنگل که به زیبائی خود سر باشد

پا بصحرا بنهیم و به خوشی کرده به در

گوش غم از خوشی و قهقه ها کر باشد.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۵۰
  • احمد یزدانی

بشنو از راز تلخ شورآباد

از جفای ستمگران فریاد

روح بی‌رحمی نرون شد برف

کرده چنگیز را ز خود دلشاد

.

جمعِ یک عدّه ی جنایتکار

با گروهی مریض بی آزار

کرده کاری که ننگ تاریخ است

ظلم ناحق به عدّه ای بیمار

.

می نویسم به داد از آن بیداد

از سیاهی روی استبداد

قتل و ارعاب عدّه ای در بند

لعن و نفرین به بانیانش باد

.

دوزخی از برای معتادان

یک نفر هم نشد در آن درمان

عدّه ای عقده ای روانی پست

کرده کاری که شاد از آن شیطان

.

شب گذشت و به یادها مانده

جای پای ستم به جا مانده

ظلمشان بود و جان مظلومان

نیست رازی که در خفا مانده

.

بوده مرگ آرزوی معتادان

بس که بی‌رحم بوده زندانبان

بند و زنجیر بود و نامردی

دیو خونخوار جان بدحالان

.

یکنفر هم نبود از آنان مرد

ناجوانمرد تر ز هر نامرد

کُشته اند با کتک یل بسیار

عربده می کشید از آنان درد

.

ظاهر انسان و نکبت دوران

در لباس آدمی ولی حیوان

مردمی در کمال بی‌رحمی

داس خونخوار جنگل نالان

.

با سکوتم به حق جفا کردم

دِین تاریخی و ادا کردم

بار بر شانه را نهادم وا ،

حقّ مطلب ادا به جا کردم.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۴۹
  • احمد یزدانی

کشور من غم ز جانت دور باد

رنج و بیماری برای تو مباد

سایه سارانت همیشه برقرار

کرده بازار بدی ها را کساد

ایستاده روبروی کجروی

دور باشد از تو هر درد و عناد

سرفراز و صخره سان ، مانند کوه

محکم و پاینده بر وفق مراد

دوستت دارم وطن از عمق جان

میکنم بهرت دعا با اعتقاد 

ای خداوند بزرگ و ماندنی

حفظ کن ایرانی از هر گردباد

آب و بادو خاک و آتش را بگو

رانده بیماری روا کرده مراد

کشور ایران زمین را حفظ کن

از گزند دشمنان و تند باد

سختی دوران شود راحت به خلق

ملّت ایران قوی ، ‌پاینده باد

کسب و کارش را بده رونق که تا

مردمانش گشته ثروتمند و شاد.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۴۶
  • احمد یزدانی

چشمان من و تو همدگر را دیدند

در دست تو دستهای من بالیدند 

بر شاخه عاشقی و با لطف خدا

گل های بهار  عهدمان روئیدند.

.

چهل و چهارمین سالگرد پیمان

۱۳۵۷/۱/۱۱

مبارک باد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۴۳
  • احمد یزدانی

در غرب نشان داده ز ما یأس و سیاهی

از کشور ما گفته فقط فقر و تباهی

یعنی نشود هیچ سوالی که چرا هست

غیر از خودشان باقی عالم سر راهی؟

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۴۰
  • احمد یزدانی

سیزده بدر نموده بشادی کنار یار

در قرن تازه و در اوّلین بهار

در آرزوی سرزدن روزگار خوش،

در ساحل خزر بوطن کردم افتخار.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۳۹
  • احمد یزدانی

قرن تازه رسید و رویائیست

وقت تثبیت مهر و مانائیست

در گذرگاه آخر جاده،

مقصدی روشن و تماشائیست

جنگ تلخی که رفته است از سر

چون چراغی برای بینائیست

نصف عالم به ضدّ ما بودند

همدلی مدخل توانائیست

کرده میهن به دیگران اثبات

قاصد صلح و علم و زیبائیست

راه حلّ تمام بحران ها

رد شدن از مسیر دانائیست 

روبرو قُلّه می شود دیده ،

میوه صبر ما شکوفائیست.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۳۷
  • احمد یزدانی

در سحر عشق بی ریا شده است

رمز اخلاص ربّنا شده است

دلبری راه و رسم خود دارد

هرکه دل داد دلربا شده است.

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۳۴
  • احمد یزدانی