اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

فرزند قلل و کوه و کوهستانم
مفتون جمال و جلوه ی گیلانم
شدپیشه ام عاشقی، چو شمعی روشن
در معرکه ی باد خوش و رقصانم
دائم و مرتّباً در آمد شدنم
چون مارکوپولو به گردش دورانم
من چشمه ام و مقصد من دریاهاست
آرام بسوی مقصدم میرانم
از صخره و قلّه های کوهستانی
سرسخت شدم ،مقاومت در جانم
گیلان که بهشتِ من وَ عشقم آنجاست
از دیدنِ روی ماه او خندانم
امّا همه ی نای و نوایم تهران
معتاد شدم به او ؛ خدا درمانم
اینها که شنیده اید یک جمله چنین
من ذرّه ای از بزرگیِ ایرانم

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳۷ مطلب با موضوع «فیلم» ثبت شده است



شد شکایت از گروه ماهیان

از تشنّج در دل دریایشان

امر شد دریا شود آرام، شد

گشته صیدِ دامِ صیّادانشان.

  • احمد یزدانی

 

 

اگر چه زندگی در خانه ای از جنس شیشه واقعاً زیباست

ولی در راه حفظ خانه ای از شیشه سختی ها و مشکل هاست

اگر سنگی بیندازی بسوی خانه ای از همجوارانت

خطر دور سرت در گردش و پایان کار خانه واویلاست .

 

  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی



در توهّم خوش خیالی شد همه سرمایه ی من

می کنم سودا من آنرا با شکیب بی قراری

بلبلی افسرده ام در محبس تنگ قفس من

عشقبازی می کنم با یاد مرغان شکاری .

  • احمد یزدانی

یاری یاران خیالی بوده است

چون سفر با جیب خالی بوده است

دائماً در التهاب و کشمکش

اعتباری که ریالی بوده است .



  • احمد یزدانی



من که نفهمیده ام چیستم و کیستم

گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم

آتش جانم به من گفت ببین سرخیم

شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی



  • احمد یزدانی


شمس خیال و کشتی لنگر کشیده ای

موجی که در تلاطم خود آرمیده ای

نوری که بوده روشنی جان و جسم ما ،

هستی اراده ای که به عالم پدیده ای .

  • احمد یزدانی
عرشه ی لنج و من با تو آنجا
ساحلی گم شده در صدف ها
ریزش تند باران بندر
می زنم با تو دل را به دریا
زخم کهنه ، قدم در دل شب
مسخ و زخمی وَ تنهای تنها
آرزو تا که پهلو بگیری
من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • احمد یزدانی

 


علم با سعی تو کامل میشود

خیر از گام تو واصل میشود

ای معلّم از چراغ عمر تو ،

چون عسل زهر هلاهل میشود .

  • احمد یزدانی



به محرم و صفر راه نفسگیر سلام
به حسین ابن علی عشق فراگیر سلام
به سفیر خبر فاجعه ی عاشورا
زینب آن روح لطیف و دل چون شیر سلام
  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی

 

 

 

 

  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی




  • احمد یزدانی



سینه ایرانیان آتشفشان

از تو و ظلم تو شیطان جهان

شک نکن ده قرن دیگر هم شود

دامنت گیرد شرار خشممان

  • احمد یزدانی