- ۰ نظر
- ۲۲ بهمن ۹۸ ، ۰۱:۵۲
برای رهبر خود یار هستم
گل است ایشان و منهم خار هستم
از او فرمان بیداری رسیده
قلم در دست و پای کار هستم
تمام آرزویم شادی او
گرفتار رُخ دلدار هستم
رسد از او بمقصد کشتی ما
ز شور زندگی سرشار هستم
چو من بسیاری از عشقش گرفتار
یکی از جمع آن آمار هستم
صفا دارد زمانش زندگانی
منم از عاشقان زار هستم
فرامینش بُوَد بر روی دیده
برای امر او بیدار هستم
موحّد بنده ای خالق پرستم
به استکباریان اضرار هستم
به لطف ذکری از یاد حبیبم
تر و تازه چنان گلزار هستم
به درد عشق ایشانم گرفتار
ز دوری ناله های زار هستم
از اوّل مبتلایش بوده ام من
ز نور حضرتش رهوار هستم
اگر روزی نگردد یادی از او
چو شبها تیره هستم تار هستم
برای منتظر وصل است درمان
سراپا حسرت دیدار هستم .
.
مردان بزرگ آفتابند
هستند که تا بما بتابند
مانند چراغ راهِ تاریک
روشنگر و خوب و بی نقابند
در سینه شقایقی نهفته
در شهر چو شعر بکر و نابند
باران بهاریندو رویش
سرسبزی کوچه های باغند
بخشنده، سخی و باکرامت
زاینده چو چشمه های آبند
آرام چو خواب راحت شهر
دلسوخته آند ، چون گلابند
دستان بلند مهر و ایثار
مفهوم شریف یک کتابند.
#احمد_یزدانی #امان_الله_یزدانی #جناب_سرهنگ_یزدانی
تلخ است کام همه کام روزگار
باید نشسته بگویم مرا چه کار؟
باید نگویم اینکه فقیرند مردمان؟
باید نگویم از رخ زرد و تن نزار ؟