چون گنه حاکم و ما ناظر و ساکت هستیم
می کند خالق ماهم غضبش ارزانی
تا ریاکاری حاکم نشود یکرنگی
دیدگان بوده ز صدرنگی ما بارانی
.
- ۰ نظر
- ۳۱ فروردين ۰۰ ، ۰۳:۴۳
چون گنه حاکم و ما ناظر و ساکت هستیم
می کند خالق ماهم غضبش ارزانی
تا ریاکاری حاکم نشود یکرنگی
دیدگان بوده ز صدرنگی ما بارانی
.
در جهنّم شده ام ساکن و در تنهائی
ظاهراً با من و همراهم و هم آوائی
جرئتم نیست که تا ناله نمایم از درد
قدرتم نیست تحمّل کنم هر رسوائی
تا کجا رانده شوم هر طرفی چون کاهی؟
می بری در دل آتش که دهی مانائی؟
مطمئنّم که سرانجام پشیمانی تو
ولی افسوس ضمانت نشدم فردائی
خسته هستم ز جدالی که مداوم شده است
خسته از موج خطرناک چنین دریائی
نه زبانی که بگویم غم دل را با کس ،
نه توانی که تحمّل کنم هر غوغائی .
در سینه ی عاشقان و بی پروائی ؟
در کشور گل خار ندارد جائی
ویرانگرِ دست باد را گو خوش باش
گل با همه دارد سرِ هم آوائی .
هنگام حضور خدمت جانان است
هر معتقدی به خوان حق مهمان است
باید که به پا خاست و همراهش شد
ماه رمضان و سنجش ایمان است
.
ندارد هیچکس جز ما گناهی
نیامد هیچکس از هیچ جائی
زمان رای دادن پای صندوق
حواس جمع می خواهد خدائی .
.
کشتی عشق و دریای زیبا
ساحلی گم شده در صدف ها
ریزش تند باران بندر
بی هوا گشته من غرق رویا
خیس باران، قدم در دل شب
با خیال تو تنهای تنها
آرزو تا که پهلو بگیری
من بگیرم تو را دامن آنجا .
خیال شهر ناراحت ، گذرها سرد و مسدود است
اجاق سینه خاموش و فضای ذهن پر دود است
زبان نیشدار دشمنان در چندشش غرق است
سخن گفتن به پچ پچ گفتگوهابغض آلود است
نگاه شهر غرق بیکسی ، کس ها گرفتارند
بجز غم مردم از حسرت سرشکی را نمی بارند
خبر آبستن ترساندن است و دیرها زود است
غم چشم عزیزان بر عزیزان دردآلود است
زمان مرگ و میر دسته جمعی زنده شد از نو
همه ترسیده مخفی کرده او از من و من از تو
پرستاران و دکترها به استقبال مرگ خود
نگاه خانواده بر عزیزانش غم آلود است
سخن ها از سر یأس است و استیصال ودلسردی
رواج ناامیدی خنجری بر قامت مردی
هدف نابودی فریاد عزّتمندی کشور
کرونا قاصد شیطان و مهمانی که مطرود است
نرفت از یاد ملّت جنگ دوّم مرگ و بیماری
نگاه انگلستان و خیانتهای تکراری
همه پشت همیم و شادی و غمهای ما باهم
یکی هستیم و این بودن به ما از هر نظر سود است
در این هنگامه ی درد و عذاب و سختی و محنت
عیار ملّتی روشن شود در کوره ی همّت
نباشد راه حلّی جز خردمندی در این بحران
فقط امّید را یارای فتح کاخ نمرود است .
#احمد_یزدانی
بازار ریا عجیب سامان دارد
هر چهره نقاب و نقش پنهان دارد
یکرنگی و سادگی متاعی نایاب
گنج است برای هرکه از آن دارد .
باز سالی دگر آمد پدرم
خاک دوری تو باشد بسرم
گفته اند بوی بهار آمده است
بی تو پائیز و دو چشمان تَرَم .