- ۰ نظر
- ۲۴ تیر ۰۰ ، ۱۶:۴۹
رفتی و یاد تو شد فسانه
آتشت در دلم جاودانه
تا نیائی نمی گیرم آرام
میکشم از شرارت زبانه
شعله ور در گدازم شب و روز
شکوه ام یکسره از زمانه ؟
زندگی بی تو رنج و عذابه
تو نباشی چو زندان جهانه .
از راه خود برگشته اند با زن و فرزندان
آنان که یک پیشی نرفت از عدلشان زندان
غرق توهّم خورده از #اموال_بیت_المال
#بازیچه_ی_دست_نفوذ از حیله ی شیطان
بی اطّلاع از نقشه های شوم شیطانند
در خوش خیالی خوانده خود را #دشمن_دزدان
زیر پایم گِل شد از اشک و شبی وامانده ام
وایِ من ، در غربتم تنهای تنها مانده ام
رقص آتش بود همه عمرم و رقصیدم ، کنون
شعله ها رفتند و من چون دودِ بر جا مانده ام .
رفتی و یاد تو شد فسانه
آتشت در دلم جاودانه
تا نیائی نمیگیرم آرام
میکشم از شرارت زبانه
شعله ور در گدازم شب و روز
شکوه ام یکسره از زمانه
زندگی بی تو رنج و عذابه
تو نباشی چو زندان جهانه
https://t.me/ahmadyazdanypoem