مرد غمگین از خیالت در بغل زانو گرفت
ظلمت گیسوی موّاج تو از او رو گرفت
بارور شد یاد تو در مزرع جان در خیال
کشتی زیبای چشمت در دلش پهلو گرفت .
- ۰ نظر
- ۲۱ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۵۸
مرد غمگین از خیالت در بغل زانو گرفت
ظلمت گیسوی موّاج تو از او رو گرفت
بارور شد یاد تو در مزرع جان در خیال
کشتی زیبای چشمت در دلش پهلو گرفت .
در بند و زنجیرت نشاندی هر که بود آزاد
ظلمی نخواهد رفت از ظالم ز کس از یاد
از اعتماد مردمان کاخی بنا کردی
آن کاخ حقّ النّاس آتش میکشد بنیاد
.
وقتی که در هوای قفس غوطه میخورم
رنجیده از خیال تبر با صنوبرم
طوفان در انتظار و خطرهاست در کمین
تو ساحلی خیالی و من مسخ باورم .
نگرانم و ندارم خبر از فردایم
شده زندان من از دوری تو دنیایم
رو بسوی تو روانم شب و روزم ای عشق
گمشده در خودِ خویشم نکنی پیدایم؟
از بام بلند عاشقی افتادم
دل را به خیال عشق خوبان دادم
در گوشه نشینیم در این خلوت سرد،
لب بسته نشسته عالمی فریادم .
در زیر درخت بید و رقصیدن باد
با یاد تو از خیال عالم آزاد
ای ساحر با صفای افسونگر من ،
با گوشه چشم خود دلم را کن شاد .
بنام خدا
خوان هفتم خوانِ سخت و کارزار دیگر است
رستم است و بعدِ رزمِ او بهارِ دیگر است
هست چون پیرانِ ویسه با سپاهِ روبرو
گردشِ خورشید در دورِ مدارِ دیگر است
دیگران در فکر تدبیرند و ما را لازم است
متّحد باشیم ؛ وقت ابتکار دیگر است
باید اکنون پیرمردان راهیِ هرسو شوند
گفت باید که وطن در اضطرارِ دیگر است
گَژدُهُم ؛ گُردآفرید ؛ گَرشاسِب و قارَن وَ گیو
در دلِ میدان و میدان را غبارِ دیگر است
روبرو جمعند چپ تا راست ، پیران و شغاد
مُهرِ پیروزی به گُرزِ آبدارِ دیگر است
قاچِ زین را هرکسی محکم گرفت او می برد
شهر دل در انتظار تکسوارِ دیگر است
می نویسم من تمامِ رفته های خوب و بد
سینه ی تاریخ خود آموزگارِ دیگر است.
قلم به کاغذ محزون بخون دل فرمود
زمانه سخت خراب است و روزگار زمخت
سکوت کن و پناه بر خدا ببر اکنون
میان گردو غبار است ریز مثل درشت.
کاش وقتی به خانه برگشتم
کفشهای تو پشت در باشد
جای تو در کنار مادر من
مثل یک عمر روی سر باشد
کاش وقتی به خانه برگشتم
رخت مادر لباسی از گلها
استرس ساک رفتنش بسته
نا امید عازم سفر باشد
کاش وقتی به خانه برگشتم
امرو نهیت شروع و من ساکت
تو چو سردارِ فاتح ، من سرباز
جفت پاها وَ چشم تر باشد
کاش وقتی به خانه برگشتم
چشمهایت نظاره گر باشد
نورِ جانِ تو مثل یک خورشید
حافظ خانه از خطر باشد
پدرم داغ تو توانفرساست
خارج از طاقت بشر باشد
در فراق شما پدرجانم
مرگ و یاد تو سر به سر باشد.
پدرم ،نیست پشت در کفشت
پدرم نیستی تو در خانه
داغِ تو تا قیامت معهود
با من و خانه همسفر باشد.
هستم دل بیقرار از دوری تو
دلواپس غربت تو مهجوری تو
برخیز بیا به روی چشمم بنشین
من هستم و آرزوی مسروری تو .
آرامش خواب ناز باشد خمده
زیبا چو بهشت و راز باشد خمده
مجموعه ی بی تای سبودارش تک،
بر خسته دلان نیاز باشد خمده ،
از خراسان سلطنت دارد امام مهربان
می شود حاجت روا هرکس رود آن آستان
ضامن آهو شدن دارد پیام روشنی ،
مهربانی راه حلّ مشکلات این جهان .
خورشید قشنگ و عالم آرا دختر
پروانه گرد شمع بابا دختر
نور همه خانواده ها ، آرامش
الماس گرانبهای زیبا دختر .