سیزده آمده چشمان غمت تر باشد
چون مبارک شده باشد به همه در باشد
کوه و در منتظر پای یکایک از ما
دشت و جنگل که به زیبائی خود سر باشد
پا بصحرا بنهیم و به خوشی کرده به در
گوش غم از خوشی و قهقه ها کر باشد.
- ۰ نظر
- ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۱۳:۵۰
سیزده آمده چشمان غمت تر باشد
چون مبارک شده باشد به همه در باشد
کوه و در منتظر پای یکایک از ما
دشت و جنگل که به زیبائی خود سر باشد
پا بصحرا بنهیم و به خوشی کرده به در
گوش غم از خوشی و قهقه ها کر باشد.
بشنو از راز تلخ شورآباد
از جفای ستمگران فریاد
روح بیرحمی نرون شد برف
کرده چنگیز را ز خود دلشاد
.
جمعِ یک عدّه ی جنایتکار
با گروهی مریض بی آزار
کرده کاری که ننگ تاریخ است
ظلم ناحق به عدّه ای بیمار
.
می نویسم به داد از آن بیداد
از سیاهی روی استبداد
قتل و ارعاب عدّه ای در بند
لعن و نفرین به بانیانش باد
.
دوزخی از برای معتادان
یک نفر هم نشد در آن درمان
عدّه ای عقده ای روانی پست
کرده کاری که شاد از آن شیطان
.
شب گذشت و به یادها مانده
جای پای ستم به جا مانده
ظلمشان بود و جان مظلومان
نیست رازی که در خفا مانده
.
بوده مرگ آرزوی معتادان
بس که بیرحم بوده زندانبان
بند و زنجیر بود و نامردی
دیو خونخوار جان بدحالان
.
یکنفر هم نبود از آنان مرد
ناجوانمرد تر ز هر نامرد
کُشته اند با کتک یل بسیار
عربده می کشید از آنان درد
.
ظاهر انسان و نکبت دوران
در لباس آدمی ولی حیوان
مردمی در کمال بیرحمی
داس خونخوار جنگل نالان
.
با سکوتم به حق جفا کردم
دِین تاریخی و ادا کردم
بار بر شانه را نهادم وا ،
حقّ مطلب ادا به جا کردم.
کشور من غم ز جانت دور باد
رنج و بیماری برای تو مباد
سایه سارانت همیشه برقرار
کرده بازار بدی ها را کساد
ایستاده روبروی کجروی
دور باشد از تو هر درد و عناد
سرفراز و صخره سان ، مانند کوه
محکم و پاینده بر وفق مراد
دوستت دارم وطن از عمق جان
میکنم بهرت دعا با اعتقاد
ای خداوند بزرگ و ماندنی
حفظ کن ایرانی از هر گردباد
آب و بادو خاک و آتش را بگو
رانده بیماری روا کرده مراد
کشور ایران زمین را حفظ کن
از گزند دشمنان و تند باد
سختی دوران شود راحت به خلق
ملّت ایران قوی ، پاینده باد
کسب و کارش را بده رونق که تا
مردمانش گشته ثروتمند و شاد.
چشمان من و تو همدگر را دیدند
در دست تو دستهای من بالیدند
بر شاخه عاشقی و با لطف خدا
گل های بهار عهدمان روئیدند.
.
چهل و چهارمین سالگرد پیمان
۱۳۵۷/۱/۱۱
مبارک باد
در غرب نشان داده ز ما یأس و سیاهی
از کشور ما گفته فقط فقر و تباهی
یعنی نشود هیچ سوالی که چرا هست
غیر از خودشان باقی عالم سر راهی؟
سیزده بدر نموده بشادی کنار یار
در قرن تازه و در اوّلین بهار
در آرزوی سرزدن روزگار خوش،
در ساحل خزر بوطن کردم افتخار.
قرن تازه رسید و رویائیست
وقت تثبیت مهر و مانائیست
در گذرگاه آخر جاده،
مقصدی روشن و تماشائیست
جنگ تلخی که رفته است از سر
چون چراغی برای بینائیست
نصف عالم به ضدّ ما بودند
همدلی مدخل توانائیست
کرده میهن به دیگران اثبات
قاصد صلح و علم و زیبائیست
راه حلّ تمام بحران ها
رد شدن از مسیر دانائیست
روبرو قُلّه می شود دیده ،
میوه صبر ما شکوفائیست.
در سحر عشق بی ریا شده است
رمز اخلاص ربّنا شده است
دلبری راه و رسم خود دارد
هرکه دل داد دلربا شده است.
از هوش بده به من و خودآگاهی
با لطف نجاتم بده از گمراهی
از هرچه که خیر است ببخشا خالق
دریاب از عُجب و حَسَد وخودخواهی.
دنیای پرزدنی، حسّ عاشقان
پرواز و رویش و شوق پرندگان
در انتظار تو ساحل پر از خوشیست
خوش تر ز سایه و رویای ارغوان.
هموطن ، ای با شرافت با وقار
ای تکاپوی عبور از شوره زار
ای عجین با رویش و جنگندگی
آرزو دارم که چشمانت بهار
قلب تو از رنج و محنت بوده دور
آسمانِ بودن تو بی غبار
بخت و تقدیرت بلند و پر ثمر
چون عسل باشد برایت روزگار
لحظه های عمر تو شیرین و خوش
بزم عیشت برقرار و پر عیار
خانه ات سبز و وجودت بی بلا
بوده چون نقش جهان اوضاع و کار
زندگی جاری تر از زاینده رود
چلستونش استوار و برقرار
چارباغ عمر تو سرسبز و خوش
چون منارجنبان به جنبش کاروبار
عمر طولانی و با عمق زیاد
سهم تو گردد ز لطف کردگار
رنج و اندوه باشد از تو دور دور
کاخ رویایت رفیع واستوار .
احوال زمین و آسمان را به کن
احوال طبیعت و جهان را به کن
با قدرت رویش بهارت ای عشق
احوال دل و دیدهمان را به کن .
ای خالق آسمان ، زمین، انسان ها
ای بخشش و مهربانی باران ها
در سال جدید و پیش رو با مهرت
تغییر بده به حال احسن جان ها
ای سردی دی ، طراوت فروردین
ایمان و نشاط سینه های غمگین
با دست بهار و رویش و سرسبزی
عصیانگری از بشر بفرما تمکین
هزار بیت نگفته ، هزار راه نرفته
بهار و رویش و افشای رازهای نهفته
دوباره خاطره هائی که زنده شد روئید
به مهربانی او غم ز سینه ها رفته.
اوّلین شعر است در قرن جدید
می سُرایم با دل خوش پر امید
شک ندارم می رسد شادی ز ره
خدمتش زانو زده غم مثل بید.
.
۱/۱ دقیقه ۱۴۰۱/۱/۱ حیاط منزل رحیم آباد زیر نم نم باران
#احمد_یزدانی
لحظه های بودن تو شاد باد
جان تو در عاشقی استاد باد
عمر تو سرشار از مهر و خوشی
خانه غم از تو بی بنیاد باد.
شادمانی در تو جاری در بهار
غم شود از تو فراری در بهار
روح و جانت سبز و رنج روزگار
خورده از تو زخم کاری در بهار.