اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

پیام های کوتاه
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۷ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

آمد کرونا به قصد تخریب

ما بوده جلو و او به تعقیب

برگشته و حمله کرده او را

چاقو زده خورده مثل یک سیب

🤪#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی

آمد کرونا ز سوی شیطان

تا حمله کند به جمع خوبان

وقتی که تمیزی وطن دید

ترسید و فرار کرد از ایران

#کوتوال_خندان

🤪💐❤️👌🕷🤪

  • احمد یزدانی

مدیون منی ، نکن مرا ناراضی
یک بوسه گرفتی و نمی پردازی
من منتظرت که تا بیائی ای گُل
تسویه کنی حساب و شادم سازی .
@ahmadyazdany
#طنز
#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی

لجوج و کلّه شقّی با وجودم

همان یکدنده ای هستم که بودم

اگر صدبار دیگر هم بپرسی،

نمی گویم توئی بود و نبودم .

احمد یزدانی

  • احمد یزدانی

مرغ ها ترسیده اند از حاکمان
تخم کردن رفته است از یادشان
جای شکرش باقی است، شکر خدا
گاو ما می زاید از الطافشان.
 

  • احمد یزدانی

می گریخت فیل با تمام توان
گرگ پرسید علّتِ طغیان
گفت دستور قتل صادر کرد
شاهِ جنگل برای کفتاران
گفت با او ،تو را چه باکی هست؟
حکم او نیست کشتن فیلان
داد میزد ،دوان دوان میگفت
داده اجرا بدست نادانان.
#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی

اسم و رسم است مجازی همگی قلّابی
در به در مثل کسانیکه ندارند جائی
هرکه را خواسته اند سربه سرش بگذارند
اد نمودند و گفتند شما با مائی
عاقلان فاصله دارند از این غائله ها
می گریزد ز چنین دامگه هر دانائی
زیرکان هیچ زمانی نشوند بازیچه
مرغ زیرک نزند بال به هر صحرائی
باز با بازو کبوتر و کبوتر پرواز
سنخیّت اصلِ یکی بودن و هم آوائی.
#احمدیزدانی

  • احمد یزدانی