می کنم آغاز با نامت سخن
مفتخر بر نامِ نامیِ تو من
ماهِ زیبا و زمین و آسمان
هست انوار تو در هر جز آن
در دلِ هرذرّه از ذات جهان
دست قدرتمند تو باشد عیان
غرقِ تدبیر تو هستم سال ها
رسته با لطف تو از بندِ بلا
هرچه گفتم من زِ روزِ ابتدا
تگیه گاهِ من فقط بودی شما
خام گفتم ، بی قواعد گفته ام
پخته گفتم ،با شواهد گفته ام
از شب و روزت هزاران داستان
گفته ام من بارها ،با صد زبان
از درختان و گل و صحرای تو
از کویرو جنگل و دریایِ تو
می دهی از این به آن دیگر حیات
می دهی درماندگان را تو نجات
عشق را در سینه ها انداختی
کینه راهم سدّ راهش ساختی
خلق کردی مرگ را از زندگی
داده ای معنا به مرگ از بندگی
سالها من خام بردم نامِ تو
خورده ام مِی را شکستم جامِ تو
هم دل و هم چشمِ دل ، هم زندگی
هست بی نام تو عینِ بردگی
جمله ی اوراق و دفتر از تو هست
عشقبازی هایِ اختر از تو هست
ظلم و عدل و روز و شب نحوِ تو هست
رفت و آمدها همه محوِ تو هست
وادیِ فکری و مشتاقی زِ ما
می دمی بر مُردگان روحِ بقا
هرچه گویم از تو، مثلِ قطره هست
سوزنی در کاهدان و ذرّه هست
می دهی تو اختیارو جبر هم
می کنی تو زنده و در قبر هم
از دلِ آتش برودت می دهی
از تفرّق تو مَودّت می دهی
می کنی آتش به ابراهیم سرد
می کنی حق را تو پیروز نبرد
هرچه هستی دلبری زیبا توئی
ابتدا و انتها ، دنیا توئی
خالقِ من ،خالقِ عالم شما
خالقِ کلِّ بنی آدم شما
دستگیری کن مرا ،رهبر توئی
بر تمامِ انس و جان ،سرور توئی.