داستان "خیانت جبّار" از نویسنده "احمدیزدانی" |
خیانت جبّارسال پنجاه وهشت شمسی است وَ اَحد معلّم مدرسه ای روستایی، همسرش که بتازگی به استخدام آموزش وپرورش درآمده است معلّم مدرسه ای درگیلان. احمدیزدانی کوتوال |
- ۲ نظر
- ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۲:۲۷
داستان "خیانت جبّار" از نویسنده "احمدیزدانی" |
خیانت جبّارسال پنجاه وهشت شمسی است وَ اَحد معلّم مدرسه ای روستایی، همسرش که بتازگی به استخدام آموزش وپرورش درآمده است معلّم مدرسه ای درگیلان. احمدیزدانی کوتوال |
گُم و گورِ خودِ خویش،همچو خزانم آقا
همه ی عمر به دنبالِ تو ، دلواپسِ تو
مثل یک کودکِ بی دست و زبانم آقا
انتظار است چو نوری به دلِ تاریکی
چشمِ عالم به شما منهم از آنم آقا
ترس دارم که نیائیدو نبینم گُلِ رو
روحِ من در طلب است و نگرانم آقا
جمعه ها آخرِ دلدادگی و چشمان خیس
چِقَدَر چشم براهی ؟ چقَدَر عهد بخوانم آقا؟
احمدیزدانی
کوتوال
از رباخور و ربا بایست گفت
از دو رذلِ بیحیا بایست گفت
از بدیهائی که قانونی شدند
از مکافات ریا بایست گفت
باج خور از دورۀ پستِ مدرن
بانکِ از آئین جدا بایست گفت
مثلِ قارچی میشوند هر روز سبز
سودشان و جان ما بایست گفت
هرکجا پیدا شدند آتش زدند
از گناه نزدِ خدا بایست گفت
داستانِ پول و وام و بانک را
در دلِ افسانه ها بایست گفت
با رِبا می پاشد امرِ اقتصاد
از برایِ بچّه ها بایست گفت
آی بانک مرکزی، وقتت بخیر
مرگِ تولید است ، کجا بایست گفت
احمدیزدانی
کوتوال