راهی که به قُلّه می رسد پر خطر است
در هر قدمش صخره و کوه و کمر است
راحت نرسی به راحتی ای هُشیار
در معبر تنگ ، ره سپردن هنر است.
- ۰ نظر
- ۱۶ فروردين ۹۸ ، ۲۲:۴۱
راهی که به قُلّه می رسد پر خطر است
در هر قدمش صخره و کوه و کمر است
راحت نرسی به راحتی ای هُشیار
در معبر تنگ ، ره سپردن هنر است.
همه بازیچه شدیم و همگی بازیگر
بر خودی دشمن و بر دشمن خود یاریگر
شده بیگانه خودی ، هرکه خودی بیگانه
داده ترس از تو مرا ، از من و تو آن دیگر
کرده اند حیثیت مام وطن را تاراج
اف به آنان که ز دشمن شده ما را بدتر
از بد حادثه در دام بلا افتادیم
غیرِ تدبیر و خرد نیست نجات از این شر
درد ما از خودمان است نه از بیگانه
بارالها بکن اوضاع زمان را بهتر .
ظاهراً باشرف است و وسط میدان است
گفته هایش چو سخنهای خردمندان است
مشکلش اینکه عمل نیست در او ای مردم
چونکه گندیده نمک آخرِ کار اینسان است
حرف دل را زده ام ساده و بی پروا ، چون
حرف حق تابلوی آزادگی انسان است.
حاکم شده در قرن جدید استعمار
با چهره ی تازه ای جدا از هربار
هرکس که به صنعتِ وطن داد بها
یعنی نپذیرفت کند خود را خوار .
ما همه مثل هم و از یک قماشیم ای رفیق
کاسه های داغ تر از اصل آشیم ای رفیق
خفته در زیر درختان خنک تا پا دهد
گنج بادآورده چون دور از تلاشیم ای رفیق .
در تلخی روزگار اگر خندیدی
شیرین چو عسل شوی ، نکن تردیدی
در ثروت و آرامش و راحت ، چون سرو
خود را بنماید به همه ، هربیدی .
کام عالم تلخ و کام من از آن هم تلخ تر
میروم شیرین بگویم می نگارم تلخ تر
ظاهرم خوبست چون دارم تظاهر میکنم
از غم مردم منم از زهر مارم ، تلخ تر .
باز عزیزیم ، من و تو وَ او
جمع همه ، تشنه وَ آب و سبو
آمده وقتِ هنرِ انتخاب
دست شود از همه ی خلق رو
رایِ خلایق شده از نو عزیز
باز به چشمانِ همه هست سو
آمده اند تا بروند عدّه ای
باز عبور از گذرِ گفتگو
فصلِ جدیدی شده آغاز باز
گفته به شوخی سخنی بذله گو
رای بگیرندو ، خداحافظی
کرده دعاگوئی ما ، مو بمو .
کوتوال خندان