- ۰ نظر
- ۳۰ آذر ۹۹ ، ۱۹:۴۸
دیوار شکسته و سلیطه چو همند
در سایه شان نرو تو را می شکنند
تنها هنری که ایمنی می بخشد ،
باید بگریزی که به گردت نرسند .
عاشقان یک به یک از بام بلند افتادند
باده ی عشق عمل کرد و سر خود دادند
بفلک سر زده از دولت می قامت ها
از همینست که مستانه ز مادر زادند
ساز ناسازه ی خودخواهی و بدگوئی چند؟
نه مگر عاشق و معشوق ز یک بنیادند
بجز از گوشه ی میخانه نجویم هرگز
ساقیا داد بده مدعیان بیدادند
دل که از عشق خراب و نشود آبادان
آتش باده و ویرانی و دل همزادند
این چه نور است که با تابش آن آدمیان
مثل مومند اگر قبل طلوع فولادند
عاشق و عاقل و دیوانه اگر میبینی
همه شاگرد در بتکده ی استادند .
قصّه ی ما سقوط باور بود
خشم داس و تن صنوبر بود
آنقدر شد دروغ قدرتمند
حق غریبه و حرف دیگر بود
همه بودند در تمام سطوح
باطل از بهرشان چو دلبر بود
مانده تنها و بیکس و غمگین
هرکه با حق چنان برادر بود
دشمنان شاد و دوستان غمگین
این سرانجام و حرف آخر بود .
بسته ام دل را به گل دادم به دست باد و باران
میشود با هر نسیمی باغ امّیدم پریشان
رنج عالم را به دل دارم به وقت رنجش او
خنده اش باشد برای دیگران غم سهم این جان
میشود تهدید و میلرزد دلم از غُصّه هایش
بوده تنها دلخوشی خندیدنش وقت بهاران
میزند بر سینه آتش دست طوفان در وزیدن
میکنم دائم دعا تا بوده او شاد و خرامان
تا نباشی باغبان از هجر گل چیزی نفهمی
باشد عشق باغبان خندیدن گل در گلستان .
مدّعی روی سخن با تو و می گویم من
میتوانی نپذیری سخنم را اصلاً
ابتدا فارغ از هر حاشیه ای میگویم
هر جوان کوه انرژی و چراغی روشن
ریشه ی مشکل جدّیست ریاست اکنون
میزها مثل غذا بوده ولی بی روغن
گرچه گفتی که نمیخواهی و خواهش کردند
شده روشن که گشاد است تورا پیراهن
گر توجّه بشود منطق من روشن هست
بوده آتش که سرانجام گرفتت دامن
قاضی زندگی مردم دربند نباش
جز پشیمانی مطلق ندهد این خرمن
روشنائی ز وجود تو بتابد خوب است
تیره بودن که هنر نیست به آن نازیدن
عاقل هستی و برای تو اشارت کافیست
جز بد و خوب نماند به جهان از هر تن .
چون تو بسیار آمدند و رفته بی حرف و سخن
از چه رو با کرده هایت دوختی از ما دهن
بوده رویای همه با بودن تو حال خوب
گشته ای اسباب مرگ گاوُ و اشک مشد حسن
فرق ما با تو زیاد است از زمین تا آسمان
درد تو درد ریاست درد ما باشد وطن
ادّعاهایت اگر عالم بگیرد خارج است
ساز خود را روی سن در وقت کنسرتت بزن
عاقل هستی تو برایت یک اشاره کافی است
جز بدی خوبی نمیماند نه از تو یا که من .