جلد اوّل کتاب مجموعه اشعار پائیز سبز از سروده های احمد یزدانی با اشعاری در قالب غزل ، قصیده ، مثنوی ، دوبیتی ، رباعی ، چهارپاره و غزل مثنوی منتشر شد
علاقمندان تهیّه این کتاب با تلفن ۰۹۱۲۱۳۳۴۳۲۲ تماس حاصل فرمایند
- ۰ نظر
- ۲۰ شهریور ۰۳ ، ۱۰:۵۸
جلد اوّل کتاب مجموعه اشعار پائیز سبز از سروده های احمد یزدانی با اشعاری در قالب غزل ، قصیده ، مثنوی ، دوبیتی ، رباعی ، چهارپاره و غزل مثنوی منتشر شد
علاقمندان تهیّه این کتاب با تلفن ۰۹۱۲۱۳۳۴۳۲۲ تماس حاصل فرمایند
عزیز من که شدی عازمِ به کربُبلا
مواظبی نشوی خارج از حدودِ وفا؟
برای یاری حق میروی و یا اینکه ،
اسیرِ موج زمان گشته ای شما حالا؟
چه فرق میکند آن کربلا و اکنون جز
زمان ، که فاصله انداخت در میان شما؟
گمان کنی که اگر بوده باشی آن دوران
جواب داده به فرمان سیّدالشّهدا؟
میان خیل سپاه یزید یک خولی
و یا که حُرّ سپاه حسین در آنجا ؟
یا حسین مبتلای تو آمد
عاشق بی ریای تو آمد
اربعینِ عزای تو ارباب
عالمی در رثای تو آمد
ریزه خواری ز سفره جدٌت
نوکر و جانفدای تو آمد
چشمه ی اشکبار غمهایت
چاکر و خاک پای تو آمد
برده ای هوش و طاقت و عقلش
بنده ای از خدای تو آمد
شور و حالی مداوم و یک سر
ماتمی از برای تو آمد
داده تاب و توان خود از کف
رو به تو در ثنای تو آمد
عاشقت نازنین گل زیبا
در خیال و هوای تو آمد
روز و شب فکر او ابوالفضل است
تشنه لب در عزای تو آمد
غم او خواهر تو زینب تو
خاک پای وفای تو آمد
تک تکِ یاورانِ تو عشقش
نغمه ساز نوای تو آمد
ذاکر بیریای تو ارباب
نوکر زیر پای تو آمد
پاندارد و عاجز از آن است
با امید شفای تو آمد.
چشم خود را که میگشائی تو
قفل عالم گشاده میگردد
شادی و عشق میزند لبخند
کارِ مشکل چه ساده میگردد
همه ی جان من شود آزاد
میشوم مردِ ساحرِ خوشبخت
با نگاهِ تو بال پروازم
بار دیگر اعاده میگردد
نمیخواهم بجز دیدار تو حاصل من از دنیا
تمام آرزویم بودن با توست ای زیبا
من و باد هردو درگیرت شده با صد گرفتاری
من از چشم تو سرگردانم او از دست تو رسوا
شدم مجنون و پابند تو امّا باد بیچاره
شده مسحورِ بوی تو و حیران در دل صحرا
نمی بینی چرا عشّاق خود را در پریشانی؟
که در زنجیر گیسوی تو غارت میشود دلها
زِ هر موی تو جان ، گیسوی تو جانها برانگیزد
مکن گیسو پریشان تا نگردد بیش از این غوغا
نمیدانم که آیا میشود روزی بیاسایم؟
به محراب دو ابروی تو من راحت و بی پروا؟
یک شب جمعه ی دگر باشد
چشم اموات سوی در باشد
تا ملاقات کرده از آنها
هر که را چشم دل به سر باشد
رفتگان رفته اند و مارا نیز
عاقبت پا در این سفر باشد
هرکه باشی ، تو را سرانجامت
بالش از خاک زیر سر باشد
ارزش فاتحه و قرآن را
داند آنی که معتبر باشد
رزق خود را فرستد از قبلش
هر که را حاصلی به بر باشد
رفتنی ، هرکه آمد اینجا چون ،
می رود هرکه در گذر باشد.