این غریبه بی پدر مادر دلار
زندگی را کرده بر ما زهر مار
دائماً در جنبش و در جرزنی
نوکر او مردمان بی بخار .
#کوتوال_خندان
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir
- ۰ نظر
- ۲۶ بهمن ۰۱ ، ۱۷:۱۹
این غریبه بی پدر مادر دلار
زندگی را کرده بر ما زهر مار
دائماً در جنبش و در جرزنی
نوکر او مردمان بی بخار .
#کوتوال_خندان
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir
گریه باید کرد بر وضعی چنین
گشته بازیچه کنون ارکان دین
لعن و نفرین بر عوام النّاس باد
با خرافه کرده اند سارق امین
مار این مردم کنون شد عکس مار
اشک باید ریخت بر این سرزمین
ضربه کاری به حال مردمند
ارتجاع حاکم بجای نصّ دین
چون بیفتد دست نادان علم نت
مار عالم دارد او در آستین
چون نباشد ادّعاها با عمل
می شود رسوا در هرجای زمین
جای برگشتن شود غرق دروغ
می کند در گور جهل خود کمین .
تا حماقت حاکم است و جهل دین
روزگاری بهتر از این را نبین .
رفته باشد چون خدا از یادها
هر بتی را خوانده یک عدّه خدا
عاقلان ترکیب احساسات و عقل
جز خدا خالق نخوانند هر که را .
#احمد_یزدانی
دید منفی میکند آلوده دید
میشود از فکر بد انسان پلید
مثل خون جاریست شیطان در بدن
بدگمانی بد کند جان را شدید.
#احمد_یزدانی
رابطه ی مردم و حکّامشان
رابطه ی روز و شب است این زمان
مردم حامی همه زیر فشار
رفته براه دگری حاکمان
جای تلاش و کمک و همدلی
وعده شده کلّ عملکردشان
آلبومی از باید و شاید ، اگر ،
داده شعار و به عمل ناتوان
گفته از انواع هنرهای خود
وقت عمل مانده در اجرایشان
رفته نشسته و نوشته سند
ثروت مردم شده اموالشان
چون که ندیده غضب مردمان
گشته زبانبازیشان کارشان
کرده فراموش همه ی عهد و شرط
بیخبر از عاقبت سخت آن
چاره نگردد همه با چشم خود ،
دیده که ملّت شده آتشفشان.
#احمد_یزدانی
با ظاهری خندان دلی پر درد دارم
در سینه ام کوهی از آتش سرد دارم
از سوزش دل های مردم می گدازم
خون در دلم با رنگ و روئی زرد دارم.
#احمد_یزدانی
سرخی صورت ز سیلی های ماست
قصّه ی چوپان دروغی برملاست
سفره ها از نان خالی خالیند
فصل پائیز و شمار جوجه هاست .
#احمد_یزدانی
دوست دارم آسمان ها را ، زمین را نیز هم
دوست دارم چشم مست نازنین را نیز هم
هرچه میگویند از زشتی مال بی وفا ،
دوست دارم با همه زشتی من این را نیز هم .
#کوتوال_خندان
کرده اید اعلان ایمان ، امتحان
می کند روشن عیار حرفتان
گفتن از شیرینی تنها فقط
کِی کند شیرین دهان و کامتان
ادّعای دسته جمعی کرده اید
امتحان دسته جمعی حقّتان
گفته است مولاعلی با مسلمین
فتنه باشد چون محک بر صدقتان
گام اوّل ابتلا در زندگی
نقص در مال است و نقص جانتان
ابتلا بر نفس بر نقص ثمر
ابتلا بر خوف و جوع و مالتان
فتنه ی ترکیبی آمد در میان
تا ظهور حضرت صاحب زمان
خوش بود ایمان محکم مستقر
تا نیفتاده بدام این و آن
پای پیمان بودن همراه ولی
از سعادت باشد و ایمانتان
گر نلغزیده و محکم مانده اید
بوده شایسته ، مسلمان نامتان.
شده رنج وطن اکنون قصیده
همه گشته بنوعی داغدیده
تحمّل کرده رنج دشمنی را
وَ مسئولین بخلوت آرمیده
شعار از ما و از دشمن عمل بود
قطار بیست چهل ره را بریده
جوانان بوده از ما بهره آن ها
برای رفتن خود صف کشیده
در اوج حقّه بازی با کرونا
جهانی را بزیر پر کشیده
نشسته ساخته ابزار جنگی
که عقل جن به آن کی میرسیده
برای مردم رنجه ز تبعیض
چو رویا بوده بر جان ها تنیده
نشان داده دری از باغ سبزی
که جان ها رو به آنجا پرکشیده
و از اینسو در و پیکر همه باز
رسیده دشمنانی آب دیده
تمام خوش خیالان بوده در خواب
و آنها هم به آتشدان دمیده
سرانجام آنچه میباید نشد شد
چو خاری در دل انسان خلیده
و از نو مردمان را سیبل کردند
و رفتند و به خلوت ها لمیده
وطن میبیند اکنون روبرویش
که اینترنت و فیلم است و جریده
که می انگیزد اکنون فتنه ها را
و دودش رفته با شدّت به دیده
دوباره نقطه از نو جنگ و کشتار
دوباره پنبه هر رشته و ایده
و یک عدّه نفوذیهای مزدور
که عامل بوده از میهن پریده،
وَ رفته با سی آی ای یا که موساد
نشسته طرح تازه آفریده
از آنجائی که سیستم شد نوشته
بدست شرق و غربی پروریده
تمام زیر و بم ها دست آنهاست
همانهائی که بوده زرخریده
والّا از چه رو فرزند آنها
که اینجا میکند طرح عقیده
به آمریکا اروپا رفته راحت
خیانت را از آنجا بوکشیده؟
برای ما که بودیم از سرآغاز
چو سیبل دشمنانی برگزیده
دگر حجّت تمام و مطمئنّیم
فقط یک عدّه از ایمان چشیده
بقیّه با دروغ و با خیانت
گرفته پست و با آن قد کشیده
شده غرق دروغ و خودپرستی
برای نفع خود سینه دریده
اگر باشد سوال از سوی مردم
نداده پاسخ از مردم رمیده
از آنجائیکه ثروت کرده غارت
به سوراخ ریای خود خزیده
و یک عدّه که سالم مانده اینجا
به زیر بار تهمت ها لهیده
فشاری بی امان بر شانه هاشان
چنین وضعی به عالم یک پدیده
و از نو یک خیانت یک قیامت
شده بر پاکبازان آبِ دیده،
دوباره روز از نو روزی از نو
وطن رنجیده و ملّت تکیده .
خوش خیالی خسته هستم ،گیر خود
خاک بر سر گشته ای درگیر خود
هر چه آید بر سر من حقّ من ،
چونکه موشم من نه همچون شیر خود .
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir
چون نباشد به دل راز شبانگاهی درد
به اجابت نرسد تیر دعا بی برگرد
تا پریشان نشود کار به سامان نرسد*
جان نثاری بود آغازگر فتح نبرد
بر نظربازی رندانه خود پرده بکش
عاشقی نیست هوسبازی مشتی بی درد
سوختن داردو دیوانگی و ویرانی
ره بمنزل نبرد هیچ زمان جانی سرد
دردمندان که به امّید گشایش هستند
نشوند از سخن سرد و نگاهی دلسرد
رهزنانِ رهِ عشّاق حقیقت دارند
گرچه هر رهزن راهی شود آخر رخ زرد
تا به سرمنزلِ مقصود خطرها باشد
هر که پا پس بکشد عشق کند او را طرد .
#احمد_یزدانی
@ahmadyazdany
منم و حال خراب و شب و دلتنگی و غم
تک و تنها و به این غربت دور افتادم
نیستی تا به کنارم بنشینی و من از ،
حال و روز بد خود گفته ببارم نم نم.
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir
از ایرانی جهان بهتر ندیده
اگرچه گوش آنان شد بریده
سکوت اندازه دارد خسته هستیم
شدیم از شدّت سختی خمیده
تحمّل کرده رنج عالمی را
دگر خنجر به جای بد رسیده
زند آتش بجان احوال مردم
که از تبعیض نامردم چشیده
بگورش رفته آسایش و راحت
خوشی و خنده از کشور پریده
اگرچه نصف عالم دشمن اوست
برایش نقشه های بد کشیده
ولی نسل گذشته با رشادت
شده در پهنه گیتی پدیده
نرفت در زیر بار دشمنانش
شده فولاد سفت و آبدیده
نبرده بهره از رنج و تلاشش
خیانت در دلش با غم خلیده
ولی اکنون زمان ویژه آغاز
جوانان کرده طرح فکر و ایده
از آنجائی که انسان وقت زادن
شود با شکل خاصش آفریده
چه خوب است تا که هرنسلی بدستش
شود نقّاشی رشدش کشیده
بُوَد خیر و صلاح ویژه در آن
و بهتر حاکمان آن را شنیده
نهاده خودپسندی را به یکسو
ترازو بود حق از آن چکیده
نخواهند هیچکس را نوکر خود
نخوانند خویشتن را برگزیده
بپرسند از نظرهای جوانان
جوانانی که میهن پروریده
اگر اینگونه میکردند قبلاً
نمیشد پرده ها اکنون دریده
اگر چه عالمی در گیرو دار است
صداقت از جوامع پرکشیده
ولی ایران و ایرانی رشید است
هزینه داده در راه عقیده
اگر از رفته ها عبرت بگیرد
شکست و رنج و بدخواهی رمیده
بهمراه خرد با خیر و خوبی
نموده انتخابی برگزیده
تفرّق را بگور خود سپرده
کنار هم ز هر رنجی رهیده .
#احمد_یزدانی
kootevall.blog.ir
یک عدّه قالتاق و گروهی آدم جرزن
در هر گروه و طایفه در لابلا هستند
هستند تعدادی که اهل نِت و امواجند
در عالم خود مثل گِی ها بیحیا هستند
در آرزوی ترکمانچای لجاجت ها
غرق نفاق امّا به وحدت مدّعا هستند
طبل تهی دارد صداهای زیاد امّا ،
خوبان عالم از نجابت بیصدا هستند
ویرانی کاخ محبّت دست شیطان است
خوشبخت آنهائی که از راهش جدا هستند .
حیاط خلوت پائیز در زندان سلام آقا
تو پرسیدی که آیا آسمان تنها به یک رنگ است
سوالت را جوابی نیست سرها در گریبان است
میان گولّه ی برفی انسانها کنون سنگ است
دورنگی حاکم است و سادگی مطرود و سرگردان
حیاط خلوت پائیز در زندان خرد ننگ است
زبان بازان حکومت میکنند و عاقلان خاموش
جهان درگیر با حکّام اهل مکر و نیرنگ است
صداقت را خریداری نباشد مفت و ارزان است
خیانت طالب بسیار دارد سخت پر رنگ است
حیاط خلوت پائیز در زندان سخن کوتاه
حیاط خلوت پائیز در زندان جهان هنگ است .
بحث تبیین مطرح است روحانیت
نکته ای با وسع خود می گویمت
مطلبم از روی صدق است و صفا
تا دهد عمقش به تو نورانیت
چون که اجرا را گرفتی دست خود
موجب آسیب دین شد حرکتت
کار اجرا را رها کن با خرد
تا نگردد بیش از این وَهن و غمت
بحث اجرا بحث خاص دیگر است
گشته نیروها برایش تربیت
کار تو از جنس کاری دیگر است
کار تو تمشیت دین و آخرت
رفته در دانشکده یا حوزه ها
داده دین را با خردمندی جهت
کار اجرا را به اهلش واگذار
این تلنگر باشد از من خدمتت،
روی حرفم فکر کن شاید که شد
موجب بهبود وضع مملکت .
عطر لبخند خدایم آرزوست
پاسخ صدها چرایم آرزوست
پر زدن در وادی انسانیت
از قفس های طلایم آرزوست
یک سبد پر از گل امّید و مهر
عشق بی رنگ و ریایم آرزوست
دوستانی فارغ از چشم طمع
دشمنانی با حیایم آرزوست
عاشقی در پهنه های معرفت
خاطری بی ادّعایم آرزوست
دیدن یک دست یاری بی نظر
از خدا وقت دعایم آرزوست.