اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشیم و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۳ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است


شمس خیال و کشتی لنگر کشیده ای

موجی که در تلاطم خود آرمیده ای

نوری که بوده روشنی جان و جسم ما ،

هستی اراده ای که به عالم پدیده ای .

  • احمد یزدانی
عرشه ی لنج و من با تو آنجا
ساحلی گم شده در صدف ها
ریزش تند باران بندر
می زنم با تو دل را به دریا
زخم کهنه ، قدم در دل شب
مسخ و زخمی وَ تنهای تنها
آرزو تا که پهلو بگیری
من بگیرم تو را دامن آنجا .

  • احمد یزدانی

 


علم با سعی تو کامل میشود

خیر از گام تو واصل میشود

ای معلّم از چراغ عمر تو ،

چون عسل زهر هلاهل میشود .

  • احمد یزدانی