- ۰ نظر
- ۳۰ دی ۹۸ ، ۰۱:۴۷
ایرانی آزاده را چون ریشه ایران است
خاک وطن چون قبله گاه عشق و ایمان است
ملّت چو سروی ریشه در خاک وطن دارد
هر شاخه اش قومی و بر کشور نگهبان است
اقوام ایرانی چنان اجزاء یک جانند
ترک و لر و کرد و عرب از روح این جان است
فرقی ندارد دشت و دریا ، جنگل و صحرا
خاک کویر ایرانیان را گنج پنهان است
روز و شب ایرانیان آبادی کشور
گرد و غبارش هم چو سرمه روی چشمان است
از افتخارات وطن می بالد او در خود
بدگوئی از میهن به نزدش کار نادان است
مانند بیدی بر سر جایش نمی لرزد
در وقت لازم هر نفر چون شیر غرّان است
دلسردی اهریمنان در او ندارد ره
چون خشم کاوه بر سر ضحّاک و ماران است
از رشد فرزندان خود راضی و خرسند است
خود مشت محکم بر دهان یاوه گویان است
با استقامت می رود در کام طوفان ها
محکم تر از آهن برای فتح میدان است
میداند هر سختی بود بنیان آسانی
ایران زمین مهد بزرگان و دلیران است .
kootevall.blog.ir
سپیده سحرم، زنده ای دوباره منم
رفیق ره خبر از غربت دلم دارد
شراره از دل آتش ، چو یک ستاره منم
اگر نگفته ام هرگز ، یقین بگوید دوست
که بوده ام و که هستم ؟کنون چکاره منم؟
تصوّرم نتوان کرد آن که همدم نیست
پیاده از خودم امّا بخود سواره منم
کنون که نیمه شب است و ترانه می گویم
از عمق جان بنویسم که چون شراره منم
لهیب آتش سوزان نفس خود شده ام
چو شعله سرکشم و مانده در کناره منم .
گریه دارد وضع عالم ، گریه دارد روزگار
کرده شیطان بزرگ غارت جهان را با قمار
ذیل پوششهای پوشالین قدرت با دروغ
عدّه ای از خودفروشان گشته او را یار غار
کرده ترویج خشونت زیر ماسک حیله ها
با بلوف ترسیده از او رهبران بی بخار
مثل گاوی شیرده میخواند او اطرافیان
حرفه اش باشد چپاول از یمین و از یسار
میکند سرکیسه هرکس را که گوید یک سلام
ورنه با نیش زبانش می چزاند در شرار
در عمل منحط شد هر عهد و قراری از ترامپ
نیست با او در توافقهای دنیا اعتبار
چون نمادی از جنون قدرت است در این زمان
عاقلان را نیست با دیوانگان عهد و قرار
منفعت را در میان تفرقه می جوید او
کرده است ایران برایش زندگی را زهرمار
او نگاهش بر نفوس مسلمین ابزاری است
دیده دنیا را چو شغلش مثل یک میز قمار
زیر و رو اندیشه اش دوز و کلکها پیشه اش
مثل سدّی روبرویش گشته ایران استوار
چون شهید ما سلیمانی لگد زد زیر میز
داده فرمان ترور ، لرزید خود بالای دار
آرزوی عارف عاشق وصال خالق است
گشته خونخواهش همه آزادگان در هر دیار
جنگ را هرگز نمیخواهم ، خدایا دور باد
وقت تحمیلش ،نشستن خفّت آرد مرگبار
ملّت ایران خروشید از برای انتقام
کرد دنیا را سپاه در چشم شیطان شام تار
شد سپاه ما یدالّهی خروش خشم و کین
حرف آخر را زد اوّل با اُبهّت ، افتخار
عقده ای چل ساله خالی شد به میدان نبرد
تازه معبر باز شد ،منظومه ها دنباله دار
خون ملّتهای اسلامی بجوش آید یقین
گشته کانون خبر ایران ما در اقتدار
گر خدا خواهد مرض درمان هر دردی شود
از شهیدان میشود حرکت چنین افسانه وار
@ahmadyazdanypoem
kootevall.blog.ir
استدعا دارم برای استفاده از فایل صوتی
کمی حوصله کنید
ابر سیاه شب ظلمانیم
سینه ی دریائی طوفانیم
خشم فرو خورده ای از دشمنان
زلزله سان موجب ویرانیم
هر شب و روزم شده یک واقعه
مثل هوای بد و بحرانیم
دامن هرکس که بگیرد پَرَم
شعله ی سرکش و پشیمانیم
بگذر و از خانه ی قلبم برو
درد فراگیر و پریشانیم
پای خودت را بکش ای دوست ، من
عاشق سرخورده ی ایرانیم .
.
خوب است زندگی و ندارم شکایتی
سختی و راحتی ام برقرار بود
در پشت سر شده شادی و غم درو
صیّاد بوده و گاهی شکار بود
در روبرو شب و روز است در طلب
تا گفتگو کنم که در اینجا چه کار بود
من مرغ زیرکم که نیفتم به دام غم
غمخانه در طلبم بیشمار بود
خوب و بد است همانی که کرده ای
غم بود کوه و شادی من چون غبار بود
وقتی شکایتی ندهد حاصلی تو را
بهتر که گفته خوشی در کنار بود .
بهتر است این زمین شود دریا
از خجالت رَوَم به قعرش تا
بخورد مثل یونسم ماهی ،
که نبینم ستم به انسان ها .