اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

آتش جانم بمن گفت ببین سرخیم ،، شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم

اشعار احمد یزدانی

متفاوت هستم ، احمد یزدانی
با نگاهی ویژه ؛ بینشی انسانی
اهل شعر و واژه ، جمله را میکاوم
گاه صاف و آبی ؛ گاه هم بارانی
جنس من از هجرت ،ره سپردن کارم
عاشق تغییرات ؛ریشه ای ، بنیانی
مثل شمعی روشن ، سوز و سازی دائم
گریه هایم جانکاه ، ضجّه ها پنهانی
ساده ؛ بی پیرایه ،بی گره ؛ بی مشکل
خاطراتی روشن ؛ سختی و آسانی
ایده آلم قُلّه ، رو به آنجا راهی
ظاهرم آرام است ،سینه ام طوفانی
میکنم با شعرم ؛ رو به فردا پرواز
هاله ای از احساس ؛ مثبت و نورانی
عاشقِ زیبائی ، مثل گل ،آزادی
نا امیدی محکوم ، کردمش زندانی .

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی
نویسندگان

۱۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

آفرین بر خلق آمریکا که غوغا کرده اند

راهشان را از نتانیاهو مجزّا کرده اند

آمد آمریکا بگیرد امتیاز ویژه ای ،

سور او را در خیابانهای خود جا کرده اند

کرده اند کاری که آمریکا نقابش را گرفت

با ستم جنگندگی را بی محابا کرده اند

یک گروه با سواد و مردمانی حق طلب

مفتضح صهیون رسوا را به دنیا کرده اند

دلخورند از غاصبان قاتل بد عاقبت

در خیابان ها حقیقت را هویدا کرده اند

روبروی باند خودخواه و خشن با اقتدار

اهتزاز پرچم حق را به معنا کرده اند

گشته ثابت مردم عالم به حق دل داده اند

چون که قتل کودکان غزّه افشا کرده اند

گرچه آمریکا و صهیون دستشان در دست هم

حق پرستان دستشان رو و رسوا کرده اند

بذر نابودی صهیون زد جوانه شد قوی

مردم دنیا افولش را تماشا کرده اند

اعتراض مردم آزاده دنیا را گرفت

مردمان یاری به حق اینجا و آنجا کرده اند

در تمام عالم اکنون شد فلسطین افتخار

چون که خون دادند و باهم کار زیبا کرده اند

گشته ثابت استقامت عامل پیروزی است

فوج مظلومان جهان را قبضه حالا کرده اند

وضع و اوضاع جهان تغییر فاحش کرده است

ظالمان سوراخ اجاره بهر فردا کرده اند

شرق و غرب عالم اکنون در هوای غزّه است

چون شهیدان فلسطین کار خود را کرده اند .

  • احمد یزدانی

نازنین فیروزکوه ای شهر من
قلب تاریخی تو ای شهر کهن
قلعه ها و قلّه هایت بیشمار
دلربائی می کنی در هر کنار
گفته ام بسیار در وصف تو من
بازهم می گویم از حسنت سخن
می دهم من از بناهایت سراغ
تا نمانی بیش از اینها در محاق
میکنم آغاز از کلّه منار
داری آن را از گذشته در کنار
قلعه ی تاریخی فیروزکوه
گور گنبد هست کاخی باشکوه
از بناهای کهن شَبری شَبر
آنطرف تر قلعه های پیرکَمر
از امامزاده علی تلّی بجاست
 بی بیِ اندور جائی با صفاست
در کتالان شازده قاسم خفته است
در کنارش قلعه ی می ورد هست
در سیاده هست آثاری زیاد
سرخ قلعه در طرود و نقش شاد
تپّه های باستانی ، میرشکار
در ارو از تپّه ی سوته نووار
لاجورد آن قلعه ی افسانه ای
دیو و جن را گشته اکنون خانه ای
هست حمّام قدیمی در مِهن
قلعه ها و تپّه از عهد کهن
تپّه های روستای گورسفید
تا میان تنگ طرود آمد پدید
تپّه های باستانی در اَرو
دارد آن سامان ز نامش آبرو
باشد آثار ارو سوته لووار
 جان بی بی در جیلیزجند یادگار
سکّه ای حجّاری ساواشی است
پشت تندیرش چنان یک کاشی است
برج سنگی مستقر در بادرود
سیدعلی با آبشار و آب رود
هست امامزاده محمّد آن دیار
حضرت محمود او را در کنار
تپّه آهنگران مال دهین
شوئه را چون شهر آبادی ببین
قلعه سر در ورسخواران دیدنیست
در قدمگاه نبی عشق نبیست
در سله بن قبرهای گبری است
قلعه سر را دیده گانی ابری است
هست وشتان گور گبری ها عیان
بارگاه سید مظفّر هم در آن
ارجمند را با دوازده تن ببین
با دوطفلان گشته اسرارش عجین
شادمهن بی بی حکیمه خفته است
کرده عبدالله اهنز از نور مست
قلعه ی قلدوش روستای لزور
کرده خوشنام از پل سنگی عبور
بوده در آسور امامزاده رضا
کرده حمّام قدیمی را صدا
در نجفدر خفته درویشی عظیم
بوده زرمان نقطه ی امّید و بیم
غار بورنیک هرانده باقی است
تپّه ها در شیر دره چارطاقی است
یک مهاباد است و اسماعیل آن
برج سنگی باشد آن سامان عیان
قلعه ی گبری بود در انزها
هست برگی دیگر از تاریخ ما
بوده مزداران و زرّیندشت بیش
نام مزداران گره بر باباریش
برج و بارو در گذرخانی زیاد
از تلیجاره و قلعه کرده یاد
قلعه های سنگی افسانه ای
باشد هرگوشه به پا چون خانه ای
تپّه های باستانی در گچه
قلعه ها و برج و بارو ، چه و چه
درده با آن قلعه های بی مثال
از مسلمان قلعه تا کافر به حال
گفته ام بسیار و اکنون خسته ام
صبحدم شد دست خود را شسته ام
گفته ام یک گوشه از شهر و دیار
تا که دلسوزان بیایند پای کار
گفته از تاریخ ما اسرار آن
تا بتابد از فراسوی زمان .

  • احمد یزدانی

گفته کسی شعری که خیلی تیزه
نمیدونه زمین برفی لیزه
منم جوابش میدم بشوخی
جواب سنگشو میدم کلوخی
باقی مطلب دیگه با شماها
کرده بجان ما دو تا دعاها
گفته که سن که شد حدود پنجاه
باید نشسته منتظر کشید آه
چنین میشه چنان میشه فلان جا
میزنه بیرون مرض از همان جا
گفت و همه شنیده خنده کردن
حرفای بیخودی رو زنده کردن
اشتباه کردن عوضی گرفتن
مرده ها رو بیخودی زنده گفتن
زمانه شد عوض حالا برادر
با چشم دل به زندگانی بنگر
پنجاه حالا باید بشه نودتا
سنّ مرض ها رفته رو به بالا
پنجاه حالا موقع دنگ و فنگه
کی گفته پنجاه ساله پای لنگه؟
پنجاه به دست گوشی و وقت زنگه
دست همه پیش تو زیر سنگه
پنجاه حالا خیلی ها زن می گیرن
تازه بسوی عشق و مستی میرن
سن که رسید به دم دمای پنجاه
تازه میشه وضع آدم روبراه
خونه و باغ و ماشین و سفر هست
شناختن خوبی بیخطر هست
زن و بچّه و زندگی قشنگن
بروی تو از ته دل میخندن
چکهای تو به موعدش پاس میشه
چاقوی کند تو دیگه داس میشه
حساب بانکیت پر از دلاره
دیگه کسی از تو طلب نداره
بچّه ها روبراهن و تو کارن
برای تو پول و پله می آرن
احترام تو واقعاً بجاشه
فقر دیگه رفته گم شده تو چاشه
تازه برات شروع میشه زندگی
ثمر میده دعا توی بنده گی
حکومتت حسابی روبراهه
حرفای تو بمثل حرف شاهه
میتونی باشی کمک خلایق
میشه محقّق همه ی علایق
امّا یه حرفی مونده من نگفتم
از آدمای مرده من نگفتم
هرچی که گفتم برای آدمه
اونی که زحمتکش و چون آهنه
والّا اون که تنبل و بی عاره
از ابتدای زندگی بیماره
مریض و درب و داغون و خرابه
بجای کار و کسب همیشه خوابه
خدا کنه کسی نباشه اونجور
باید بیدار بشه اگرچه با زور .
#کوتوال_خندان

  • احمد یزدانی
ظلم کردی بی وفا  راندی مرا ،
از دو چشم خویش باراندی مرا
کشته ای با قهر خود روح مرا ،
با جفای خویش تاراندی مرا .
  • احمد یزدانی

در جهل و جنون به ساقه ها ارّه شدند
از بی هنری به شرّ خود غرّه شدند
در مستی نیمه شب سحر را کشتند
چون گرگ عجل رسیده یک برّه شدند.

  • احمد یزدانی

تا هست جوانی همه مست از آنیم
در پهنه ی خوش خیالیش می رانیم
عاقل شده در زمان پیری ، آنگه ،
از تلخی سرگذشت خود می نالیم .

  • احمد یزدانی

جهان خوابیده بیدار است چشمان طمعکاری
بزیر آتش سنگین فلسطین از ستمکاری
شده غزّه چو تلّی خاک مردم روبرو با ظلم
شد اسرائیل وحشی خالقا فرما شما یاری
هوا سرد و نتانیاهو کنون خونخوار گردیده
زنان و کودکان غلطیده در خون با فداکاری
بدست آب دادند کودکان را مادران شاید ،
که ایمن مانده از فرعونیان و رنج بیماری
جهان در روبروی خود تماشا میکند ظلمت
رفح در خون تپیده حاکمان در خواب اجباری
ترور کردند در تهران بزرگی از فلسطین را
و در هر گوشه ای دست نفوذند از تبهکاری
تمام دست ها رو به خدا از مردم عادی
به امید کمک از سوی خالق با هواداری
در این حیرت سرای ناجوانمردی به تو خالق
پناه آورده تا کرده به قدرت بهرشان کاری
نمائی مصلحان را حاکمان خاک عالم چون
شد از تو معجزه دیده بوقت خویش بسیاری.

  • احمد یزدانی

از گروه هنر و بوده توقّع از ما
کرده در وقت خطر مردم خود را بیدار
حال ما بد و بدی ها چو شد از ما عنوان
خوانده ما را به غضب مهره ای از استکبار
بد عمل کرده و مردم شده چون بازیچه
عقل کُل ها شده خود دشمن خونی ، غدّار
جای اصلاح خرابی و نجات میهن
شده بر گُرده ی ارباب تذکّر آوار
آن کسانی که نماینده ی مردم بودند
مدّعی گشته به مردم و چو باری بر بار
متّهم کرده به اینکه همه دشمن هستند
جای تدبیر و خرد کرده عمل چون بیمار
غالب مردم ایران به وطن غمخوارند
کیسه بیمار و گرفتار گرانی ، بیکار
درد داریم خدایا به که باید گفتن
که نگوید شده ای دشمن مردم ، بدکار
جرممان بوده که تبیین حقیقت کردیم
بوده ایرانی و بر میهن زیبا غمخوار
در خطر غوطه ور و راه تنفّس بسته
تا زمستان نرود نیست بهاری در کار .

  • احمد یزدانی

ای دیده ی خونین ببار و گریه تر شو
دریا بساز از اشک و از آتش به در شو
اطراف خود را با نگاهی تازه بنگر
خود را بیاد آور دوباره شور و شر شو
با کرده های خود بکش آتش خودت را
افسانه ی تغییر شیرین بشر شو
مهمان آرامش شو از سختی گذر کن
از عالم هول و ولای خود به در شو
وقتی گذر کردی ز طوفان در خیالت
با روح خود خلوت کن و طرحی دگر شو
در گور سرد خاطرات خود کمین کن
با رفته ها یکبار دیگر همسفر شو
با قدرت از خاک پشیمانی گذر کن
بر قلّه های نوکران خود نظر شو .

  • احمد یزدانی

با خاطره های تو خیالم درگیر
از دیدن چشم تو نمیگردم سیر
در پیچ و خم خیال من می رویی
وقتی تو نباشی همه عالم دلگیر


  • احمد یزدانی

اشک قلم در رثای مهمان 


شد عزای اشرف اولاد دین
گشته اند آزادگان از آن غمین
اشک غم میبارد از هر دیده ای
کشته اند مهمان ما را با کمین

گَشته است آزادگی با غم عجین
خون فرزندان و یاران بر زمین
گم شده در نقشه ها اقلیم روز
غربت از داغ هنیه شد غمین

از هنیه جبهه ی حق داغدار
خون شده در غزّه جاری هرکنار
انتقام حقّی که می باید گرفت
با خردمندی شود غاصب نزار

کشته اسرائیلیان مهمان ما
کرده ناراحت همه یاران ما
انتقام از این جنایت حق ماست
از نتانیاهو که شد شیطان ما

این جهودان  خراب صهیونیست
کشته اند در خانه مهمان عزیز
انتقام حقّی که بایستی گرفت
عرض تسلیت به ایران عزیز
.

  • احمد یزدانی