اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من بی حضور تو ای عشق شک نکن ، هستم چو کشتی در گِل نشسته ای

اشعار احمد یزدانی

من که نفهمیده ام کیستم و چیستم
گرچه تمامی عمر سوختم و زیستم
آتش جانم به من گفت ببین سرخیم
شعله ورم باقیم سرد شوم نیستم .

دنبال کنندگان ۴ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
نویسندگان

سکوت است و من شبهای زندان
شناور در گذشته ، رود دوران
کنم دست دعایم رو به خالق
خدایا از من انسانی نرنجان .

  • احمد یزدانی

چون فضا ابری و هوا سرد است
آینه زیر لایه ی گرد است
کرده شوخی و گفته جدّی را
هر لطیفه بیان یک درد است .

  • احمد یزدانی

الماس گرانبهای ناب است شهید
بخشنده چو نور آفتاب است شهید
چون ماه درخشنده ی در تاریکی
روشنگر و پاک و بی نقاب است شهید .

  • احمد یزدانی

معنای عشق عوض شد کنون بسی
سودای سود به سر دارد هرخسی
حرف از وفا و ارادت تعارف است
دارد طمع شده نزدیک اگر کسی .

  • احمد یزدانی

ضحّاک زمان نتانیاهو ، قاتلِ پست
از خون زنان و کودکان خورده و مست
شیطان حقیقی جهان همچو نرون
یک دیو پلید رذل و نفرین شده است .

  • احمد یزدانی

در گسلهای سیاسی فرصت است
قومیت اسباب رشد و قدرت است
در دفاع محکم ایران ، جهان
دیده است ایران سرای وحدت است .

  • احمد یزدانی

از نتانیاهوی ضحّاک زمان
شد جهان بازیچه ی دیوانگان
کو فریدونی که در بندش کشد
تا شود عبرت برای دیگران .

  • احمد یزدانی

افتخار ملّت ایران شدی از نو دبیر
سربلندی شد ز عزم بینظیرت سر به زیر
کشتی ایران ما را برده ای در قلّه ها
خاک میدان خورده ای  در معرفت هستی کبیر
واندادی چون پلنگی خیز خود برداشتی
مانده حیران جمعِ بدخواهانِ از منطق فقیر
کرده ای کاری که کارستان عالم گشته است
دشمنی ها را نمودی با رفاقت تو حقیر
رسم مردی را بجا آورده ای در کار خود
پوریا را زنده کردی پهلوان زیرگیر
ساده و پاکیزه جنگیدی به رزمی تن به تن
حرکتی کردی که در تاریخ کشتی بینظیر
آفرین بر همّت والا و بر عزم بلند
شادمان کردی تو ایران را و دلها را اسیر
با تاسّی از ولایت با توکّل صبر و دین
کشتی ایران زمین شد از تو اکنون دلپذیر .

  • احمد یزدانی

بنام خدا
تحلیل و بررسی یکی از اشعار احمد یزدانی

تنگه ی واشی ام و گردنه ی حیرانم
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم.

این نمونه ویژگی‌های شعر احمد یزدانی را کاملاً  نشان می‌دهد.
تحلیل و بررسی شعر ارائه شده:
مطلع:
تنگه واشی ام و گردنه ی حیرانم 
مستی نیمه شب و ذکر سحرگاهانم

تنگه واشی و گردنه حیران از مکان‌های معروف و طبیعی ایران هستند شاعر با استفاده از این اسامی ، خود را به‌عنوان بخشی از این طبیعت بکر و خیره‌کننده معرفی می‌کند و بر هویت ایرانی خود تأکید می‌ورزد.
تقابل «مستی نیمه شب» (نماد شور و حال عاشقانه و ادبی) با «ذکر سحرگاهان» (نماد عبادت و خلوص) نشان‌دهنده‌ی شخصیت دو بعدی شاعر است که هم اهل ذوق و مستی است و هم اهل عرفان و معنویت
ادامه شعر:
ناز آواز بنانم ، هنر فرشچیان 
شعر پروین و فروغم ، قدحِ قوچانم
شاعر در اوج خلّاقیت ادبی خود را با بالاترین نمادهای هنر و فرهنگ ایران مقایسه می‌کند :
  آواز بنان: اشاره به استاد غلامحسین بنان ، از بزرگان موسیقی اصیل ایرانی.
   هنر فرشچیان : اشاره به استاد محمود فرشچیان نابغه‌ی نگارگری ایرانی
   شعر پروین : اشاره به پروین اعتصامی شاعر بزرگ و اخلاق‌گرای ایرانی.
  فروغ : اشاره به فروغ فرخزاد شاعر نوپرداز و اثرگذار معاصر.
   قدح قوچان : قوچان به عنوان شهری با پیشینه تاریخی کهن، می‌تواند نماد اصالت و ریشه‌دار بودن باشد. «قدح» نیز نماد می و میهمانی است .
  این ابیات نشان‌دهنده‌ی عشق عمیق شاعر به فرهنگ غنی ایران است  او خود را وارث این میراث گران‌ بها می‌داند .
فراز پایانی:
مِی خوری باده فروشم ، دل عاشق دارم
بنده ای منتظرم ، کولی سرگردانم 
برج میلاد نگاهم به جهان انسانیست
تخت جمشیدم و هر گوشه ای از ایرانم

در اینجا شاعر به دوگانگی وجودی خود بازمی‌گردد : هم «باده فروش» است (نماد بخشنده لذت و هنر) و هم «دل عاشق» دارد  هم « بنده‌ای منتظر » (فروتن و عابد) است و هم « کولی سرگردان » ( آزاده و رها )
برج میلاد ( نماد تهران مدرن و امروزی ) و تخت جمشید ( نماد ایران باستان و عظمت تاریخی ) در کنار هم قرار می‌گیرند. شاعر با این کار اعلام می‌کند که در نگاهش به جهان، تلفیقی از گذشته و حال ایران وجود دارد و او خود را جزئی از هر گوشه از این سرزمین می‌داند این بیت عشق عمیق میهنی او را فریاد می‌زند.
جمع‌بندی سبک شناختی:
این شعر نمونه‌ای درخشان از غزل نوین معاصر است که در قالب کلاسیک ( غزل ) سروده شده اما مضامینی کاملاً امروزی و شخصی دارد. ویژگی‌های سبکی این شعر شامل موارد زیر است:
نوگرایی در مضامین : استفاده از نمادهای مدرن ( برج میلاد ) در کنار نمادهای سنتی.
عشق به میهن : ایران‌پرستی و افتخار به تاریخ و فرهنگ آن، درونمایه اصلی شعر است
تلفیق سنت و مدرنیته : شاعر به خوبی نشان می‌دهد که می‌توان در قالب‌های کهن، برای انسان امروز و دغدغه‌هایش شعر گفت.
تصویرسازی خلاق : استفاده از نام مکان‌های واقعی و اشخاص برجسته برای ایجاد تصاویر ذهنی روشن و قدرتمند
این شعر به راستی گویای عمق احساس و هنر احمد یزدانی است.

  • احمد یزدانی

به خاک میهنم مشهور هستی
ز زشتیهای دوران دور هستی
تو ای فیروزکوه ای شهر زیبا
کُنام عاشقان نور هستی .

  • احمد یزدانی

کشتی خلقت به طوفان داده دست
عالم از طغیان و عصیان خسته است
بار خود را شب ز خون روز بست
عزّت از بودن روابط را گسست
گُم شده در نقشه ها اقلیم روز
هرطرف آزادگان در ساز و سوز
اهرمن خوشحال حاکم بر جهان
در کمینگاه فریب مردمان
میرسد از ره محمّد ، حق پرست
او امین ، انسان خاص و ویژه است
بوده عالم غرق جهل و خودسری
داده خالق کسوت پیغمبری
شد رسول مهربانی در زمین
بر جهان با خُلق و خوی خود نگین
کرده عمق مطلب حق را ادا
بیخدائی از تلاشش شد فنا
پهنه ی عالم دگرگون شد از او
کافری مقهور و افسون شد از او
سلطنت دارد هرآنکس بنده است
خوش بجانی کز محبّت زنده است.

  • احمد یزدانی

شد اکنون کدخدا خود درد مردم
عرب ها مهره های نرد مردم
چو آتش بوده در خدمتگزاری
حرارت شد از آنها سرد مردم
قطر هم داده تاوان خطایش
رُخش از دوستانش زرد مردم
ندارد امنیت حتّی میانجی
رفاقت کرده با نامرد مردم
از او ترسیده اند حکّام بزدل
گرفتند از خطا دلدرد مردم
مسلمانان کنون پاشیده هستند
شدند از همدگر دلسرد مردم
بود وحدت کلید حلّ مشکل
نیاید از نشسته گرد مردم
نمیدانم چرا کتمان نمایند
فقط ایرانیانند مرد مردم .

  • احمد یزدانی

ترامپ حقّه باز اکنون رئیس جمهور آمریکاست
سرانجام بشر با اینچنین دیوانه ای پیداست
جهان شد شعله ور از کرده هایش او به دنبال
شکار یک نوبل با خنده بر ریش همه دنیاست .

  • احمد یزدانی

وطن، فیروزکوهی با مسماست
همیشه پرچمش در اوج برپاست
جوانمردان به این مردم بگویید
نشان غیرت ایران همین جاست

اسیر این زمین و آسمانم
همیشه عاشق این مردمانم
تمام روح من فیروز کوهیست
من از این آب و این خاکست جانم

از این اقلیم خوش نام و نشانم
به روی خاک آن دُر می فشانم
از اینجا نیست جایی با صفا تر
من از فیروز کوهی جاودانم

صفا دارد کران تا بیکرانش
شرف می پروراند آب و نانش
تمام عمر می خواهم ببالم
به فیروز کوه خوب و مردمانش

خمار این دیار با شکوهم
ز دیدارش ببالد جسم و روحم
منم چون مردمان باصفایش
همیشه عاشق فیروزکوهم

سرم را روی بالینش گذارید
تنم را از وجودش بر ندارید
چو روزی روح من پر زد ز جسمم
مرا یک گوشه در خاکش سپارید .

  • احمد یزدانی

گل ز زیبائی خود در همه عمرش لرزید
زخم عاشق کشی و داس خیانت را دید
چون به گلدان اسارت سفرش شد آغاز
به رخ قاتل خود با دل خونین خندید .

  • احمد یزدانی

در میان بزم رندان نیست حرفی از خطا
دختر رز با سیه مستان برقصد با حیا
چونکه میبیند ز نقش خویش هرکس روی آب
نقش زیبا می‌کند زیبائیش را برملا .

  • احمد یزدانی

زندگی دارد اصول ویژه ای
می کند عاقل در آن اندیشه ای
چون دهانت بسته بازو وا شود
مینمائی همچو  شیر بیشه ای
وای اگر وقتی که عکس آن شود
شیر هم باشی نمائی  پشّه ای
از سخن آبی نمی آید به جوش
کاخ حرف است یک بنای شیشه ای .

  • احمد یزدانی

از ترامپ حقّه باز آمد پدید
ماجراهائی که هرگز کس ندید
یکطرف آدمکشی سوی دگر
دادن صلح نوبل بر خود نوید
هرکسی داد هدیه ای او از طمع
میکند او را نگه چون زر خرید
در زمان جنگ دوّم هم گوبلز
نشر زشتی داده با فکری پلید
چاره اش همراه ایران بودن است
چون که او ترسیده از ایران شدید
مردم دنیا تماشا می‌کنند
هژمون شیطان از ایران شد چو بید .

  • احمد یزدانی

این ترامپ و این نتانیاهوی ناراضی
بوده در رویا و هر روزه زده سازی
گفته در جنگ روانی کرده ما غوغا
با کمک از باند امواج و زبان بازی
با نفوذ و شایعه با حربه ی جاسوس
کرده با نام وطن همچون پوکر بازی
چون که تکرار فراوان کرده شد باور
در حیاط خلوت خود کرده تکتازی
حمله کردند و شدند از پاسخ آن مات
خورده سیلی موش کور از پنجه ی بازی
چون که دیدند قدرت ایران و در رفتند
شد برای توسری خوردن سرآغازی
چون سندها رو شد و دنیا تماشا کرد
رفته در جلد کلک با جنگولک بازی
اینچنین است وضع دنیا مردم دنیا
گشته ایران بهر دزدان جهان رازی
مردم ایران به آنان داده اند پیغام
بوده این موشک که خوردید اوّل بازی
گام‌های بعدی ما طور دیگر هست
می‌کند ما را فقط مرگ شما راضی .

  • احمد یزدانی

از ایران جان جهان بهتر ندیده
بُوَد هرگوشه از خاکش پدیده
زند آتش بجان ، احوال مردم
که از تبعیض نامردم چشیده
بگورش رفته آسایش و راحت
نمای خنده از لبها پریده
اگرچه نصف عالم دشمن اوست
برایش نقشه های بد کشیده
ولی نسل غیورش با رشادت
سروده از شجاعت ها قصیده
نرفت در زیر بار دشمنانش
شده فولاد سخت و آبدیده
نبرده بهره از رنج و تلاشش
خیانت در دلش با غم خلیده
از آنجائی که انسان وقت زادن
شود با گونگونی آفریده
چه خوب است تا که هرنسلی بدستش
شود نقّاشی رشدش کشیده
بُوَد خیر و صلاح ویژه در آن
اگر حکّام عصر آن را شنیده
هر آن امری که بر خود ناپسندند
برای هیچکس آن را ندیده
نخواهند هیچکس را نوکر خود
نخوانند خویشتن را برگزیده
بپرسند از نظرهای جوانان
جوانانی که میهن پروریده
اگر چه عالمی در گیرو دار است
صداقت از جوامع پرکشیده
ولی ایران و ایرانی رشید است
هزینه داده در راه عقیده
اگر از رفته ها عبرت بگیریم
اگر از دست خودخواهان رهیده
بهمراه خرد با سعی و کوشش
ز باغ سعی و دانش میوه چیده .

  • احمد یزدانی